برای او.....آماده اید؟؟؟

 

نمی دونم........آماده اید یا نه.........

اگه امروز هنوز ترسی تو وجودم بود.....ترسی که به من می گفت هر نقشه و

فکـــــری داری بی فایده است.........همه ی اون ترس ناپدید شد.......با خوندن

مقاله ی روزنامه ی شرق.....وقتی بابام با یه لحن عجیب بهم گفت.......بیا این

رو بخون کیف کن.....و صفحه ی ورزش شرق رو بهم داد......بابام چی فکر

کرده؟؟؟؟ فکر کرده باز مثل همیشه با دیدن یه تیتر راجع به فریدون روزنامه رو از

 دستش می قاپم؟؟..........روزنامه رو گرفتم.....< چرا فریدون نیست؟>.........با

خوندن نوشته............ترسی ندیدم........نه.....برای حمایت از او.....ترس معنا

نداشت........به شما فکر کردم.......به شمایی که مثل بقیه فریدون را تنها

نگذاشتید..........می دانم می مانید.....

با هم می مانیم....

برای فریدون......می مانیـــــــــــــــــــم....

وقت عمل است.....

وعده ی ما....۳ شنبه شب.....ساعت ۹ شب.....

اگر احیانا آی دی شما رو ندارم......در قسمت نظرات.....برای من بگذارید......

راستی..... می دونم ربطی نداره...میدونم در حال حاضر خنده داره....اما......

خیلی دوستتون دارم......